حوض فیروزه
شب آرزوها...!
دست هایم را سمت آسمان می برم.آسمان امشب هم پر ستاره است.ستاره ها سوسو می زنند ومن فقط همین نور را می بینم نمی دانم چقدر بزرگند.نمی دانم چه کاره اند در گردونه این بی انتهای هستی. چقدر جهلم مرکب است.مرکب تر ازآنی که به این آسانی ها ساده شود.به همه ی این نادانستنی ها اضافه کن نادیدنی هایی را که صاحبان چشم می گویند هست ومن نمی بینم. فرشته هایی که می گویند امشب با نوید رحمت پروردگار هم نشین اشرف مخلوقاتند وقبل از طلوع عروج می کنند با کوله باری از آرزو ودعای بندگانی با جهل مرکب. در این بازار پر رنگ ولعاب خواهش واین همه آرزوی پر زرق وبرق،سرگردانم.شاید هم گم شده ام. پسرک هشت ساله ام هم آرزوهایش را روی برگه ای نوشته .او به دعای خودش باور دارد وبه مهربانی پروردگارش یقین.می گوید همه همکلاسی هایش ارزوهایشان را برای خدا نوشته اند.بی شک آرزوهایشان به اندازه خودشان کوچکند. هنوز دستانم رو به آسمان است. من مانده ام وجستجوی اندازه ام واز همه پردردسرتر پیدا کردن تناسب میان اندازه ام وآرزوهایم.هنوز ابعاد خودم را بدست نیاورده ام.نمی دانم حجم ارزوهایم تا کجاست.اندازه خودم یا بیشتر . همه آنچه می دانم ویا شاید فکر می کنم می دانم می گردنند در مخیله ام. دلم می خواهد امشب بزرگ باشم یا اینکه آرزوی بزرگ عرضه کنم شاید بزرگ به نظر برسم.آرزوی نبوده ها ونداشته های بزرگ. آرزوی آنچه نیست وهمه آنچه برزمین مانده از نبودن اوست.از حاضر نبودنش... همانی که می گویند گره گشای دردها وهمه بستگی هاست. نمی دانم اگر امشب همه آرزوی گره گشا وعشق غایب را داشته باشند آیا تا طلوع آفتاب به دیوار خانه ی پروردگارمان تکیه نمی زند وندا نمی دهد. میان می دانم هایم یاد کلامی می کنم که گشایش امورتان در دعا برای فرج صاحب عصر است. الهی... می دانم امشب بهانه ای است برای اینکه مرا بخوانی . ای صاحب شب های آرزو ای خالق روزهای آرزو و ای گرداننده ساعات وثانیه های آرزو بگشای درهای رحمتت را در ظهور منجی عالم وهر شبم را تا ظهورش "لیله الرغایب"قرار بده اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ النَّبِىِّ الْأُمِّىِّ وَعَلى آلِه، سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوح
Design By : Pichak |